آواآوا، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره

خاطرات آوا خانم نفس مامان وباباش

روزی که فهمیدم مامان شدم

1395/10/3 12:55
نویسنده : مامان آرزو
39 بازدید
اشتراک گذاری

سوم بهمن ماه 94بودروزی که من آزمایش دادم وفهمیدم دارم مامان میشم ....اون روز فکرشونمیکردم که خداتو رابه ماداده ...آخه هنوزیه ترم دیگه داشتم تالیسانس بگیرم.......اون روزمن وبابایی رفتیم آزمایشگاه ...ازمن خون گرفت وگفت2ساعت بعدجواب حاضرمیشه...بابامحسن گفت بیابریم بازارخریدامون راانجام بدیم بعدتماس میگیریم تاجواب راتلفنی بگیریم...مارفتیم بازار2ساعت واسه من وبابایی انگاراندازه ی 2سال طول کشید...ساعت 6عصرشدرفتیم داخل ماشین...من سریع به آزمایشگاه زنگ زدم بابامحسن داشت میخندیدومسخره بازی درمیورد...انگارباورش نمیشدجواب مثبته...وقتی تلفن راجواب دادن سریع اسم وفامیل م روگفتم ...پرسنل آزمایشگاه یکم مکث کردوگفت تبریک میگم حامله ای....من جیغ کوچیکی کشیدم وبه بابایی نگاه کردم دیدم بابایی هول شده ازشدت ذوق محکم منوبوس کردمحبتوگفت سریع بایدبرگردیم آزمایشگاه تاخودم برگه ی جواب رونبینم راضی نمیشم ...فوری ماشینوروشن کردورفت سمت آزمایشگاه وبرگه به دست اومدسمت من ازخوشحالی پریددوباره منوبوس کردوگفت تبریک میگم مامان کوچولوبعدش آهنگ روتاته زیادکردومیخوندومیرقصید....من شوکه بودم باورش سخت بود....ولی خداروشکرکردیم که مارو قابل دونست وبهمون نی نی داد....اونشب رفتیم آتیشگاه شام خوردیم وحسابی گشتیم وخوشحال بودیم...وبابایی خیییلی بیشترازقبل مواظبم بود....

خدایاشکرت.....لبخندلبخند

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)